پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

داستان هایی از سماجت افراد موفق

آیا شما در خود استعداد و نیرویی می‌بینید که به آن ایمان دارید؟ آیا با بی‌توجهی و بی‌اعتنایی دیگران در قبال این استعدادها روبرو هستید. خواندن داستانک های زیر به شما کمک خواهد کرد که دست از تلاش و بهتر شدن برندارید، سماجت، تداوم کار، پیدا کردن راه‌های تازه، نترسیدن از شکست و صیقل خوردن در این تکاپو، همه چیزی است که شما به آن نیاز دارید. این تلاش، مقدس است، حتی اگر دست آخر ثمری از آن نگیرید.

۱- مادلین لنگل و کتاب چینشی در زمان: مادلین لنگل نویسنده پرکاری بود، او بیش از ۶۰ رمان، کتاب شعر و شرح حال در طول ۸۸ سال زندگی خود نوشت. کتاب چینشی در زمان او که در مورد مفقود شدن پدر دانشمند یک دختر جوان است، در سال ۱۹۶۲ برنده جایزه نیوبری شده است. اما جالب است بدانید وی قبل از اینکه این اثرش چاپ شود، آن را برای مطالعه به ۲۹ ناشر مختلف سپرده بود و هیچ کدام از آنها کتاب را سزاوار چاپ ارزیابی نکردند!

۲- کلایو استیپلز لوئیس، خالق سرگذشت نارنیا: این نویسنده مشهور ایرلندی هم قبل از پذیرش اولین اثرش بارها سرخورده شد. این بار منظور من از بارها چند ده بار نیست، بلکه ۸۰۰ بار است!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

داستان دو مرد چینی

در کشور چین، دو مرد روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آن ها می خواست به شانگهای برود و دیگری به پکن. اما در سالن انتظار قطار، آنان برنامه خود را تغییر دادند زیرا مردم می گفتند که شانگهایی ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه هایی که از آنان آدرس می پرسند پول می گیرند اما پکنی ها ساده لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند نه تنها غذا، بلکه پوشاک به او می دهند.

فردی که می خواست به شانگهای برود با خود فکر کرد: «پکن جای بهتری است، کسی در آن شهر پول نداشته باشد، باز هم گرسنه نمی ماند. با خود گفت خوب شد سوار قطار نشدم و گرنه به گودالی از آتش می افتادم.»
فردی که می خواست به پکن برود پنداشت که شانگهای برای من بهتر است، حتی راهنمایی دیگران نیز سود دارد، خوب شد سوار قطار نشدم، در غیر این صورت فرصت ثروتمند شدن را از دست می دادم. هر دو نفر در باجه بلیت فروشی، بلیت هایشان را با هم عوض کردند. فردی که قصد داشت به پکن برود بلیت شانگهای را گرفت و کسی که می خواست به شانگهای برود بلیت پکن را به دست آورد. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

میکل آنژ

می گویند در زمانهای دور پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با دستانش کار با ارزشی انجام دهد. این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعتها به تکه سنگ مرمر بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد و هیچ نمی گفت. روزی شاهزاده ای از کنار کلیسا عبور کرد و پسرک را دید که به این تکه سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید.

از اطرافیان در مورد پسر پرسید. به او گفتند که او چهار ماه است هر روز به حیاط کلیسا می آید و به این تکه سنگ خیره می شود و هیچ نمی گوید.
شاهزاده دلش برای پسرک سوخت. کنار او آمد و آهسته به او گفت: جوان، به جای بیکار نشسستن و زل زدن به این تخته سنگ، بهتر است برای خود کاری دست و پا کنی و آینده خود را بسازی.
پسرک در مقابل چشمان حیرت زده شاهزاده، مصمم و جدی به سوی او برگشت و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

همین امروز گرما بخش قلب بک نفر باشید

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت‌هاى اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست. البته او دروغ می‌گفت و چنین چیزى امکان نداشت.

مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش‌آموز همین کلاس بود. همیشه لباس‌هاى کثیف به تن داشت، با بچه‌هاى دیگر نمی‌جوشید و به درسش هم نمی‌رسید. او واقعاً دانش‌آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد .
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می‌یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال‌هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی‌ببرد و بتواند کمکش کند .
معلّم کلاس اول تدى در پرونده‌اش نوشته بود: تدى دانش‌آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می‌دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

فورد

از فورد میلیاردر معروف آمریکائی و صاحب یکی از بزرگترین کارخانه های سازنده ی انواع اتوموبیل در آمریکا پرسیدند:

اگر شما فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید تمام ثروت خود را از دست داده اید و دیگر چیزی در بساط ندارید، چه می کنید؟فورد پاسخ داد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی