پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

خود را برای موفقیت برنامه ریزی نمایید

استاد بزرگ و مشهور موفقیت برایان تریسی در این مقاله نگاهی دارد به یک فن ساده اما قدرتمند که به کمک آن می توانید موفقیت را لمس کنید. عبارتی که بیانگر مأموریت شماست به زمان حال بیان می شود، همانطور که شما امروز فردی شده اید که در گذشته ترسیم می کردید. این ترسیم معمولاً مثبت است تا اینکه منفی باشد. و کاملاً شخصی است. حال به کمک همین ذهنیت که از خود ساخته اید می توانید خصوصیات مثبت خود را تقویت کنید تا با گذشت زمان تبدیل به فردی قدرتمند و موفق شوید. چرا که موفقیت هر کس زاییده خصوصیات منحصر به فرد اوست.

خود را درست برنامه ریزی کنید.
ناخودآگاه شما فقط می تواند مأموریت های شما را به صورت یک سری دستورات قبول کند به شرطی که این دستورات را در زمان حال، مثبت و قاطع بیان کنید. اگر بخواهم یک جمله خوب برای یک فروشنده بگویم این است: من یک فروشنده استثنایی هستم. جمله کامل و تمام عیاری به نظر می رسد. خوب حال اگر فرض کنیم شما واقعاً یک فروشنده یا مسئول فروش هستید بعد از هر فروش تلفنی باید عملکرد خود را مرور کنید و ببینید مأموریت خود را چقدر مطابق جمله بالا انجام داده اید. به عنوان یک فروشنده برتر باید فروش خود را با استانداردهای بالا مقایسه کنید و فعالیت خود را به آن سمت سوق دهید. شما دائماً در حال بهتر شدن هستید. هر روز در هر راهی که قدم بر می دارید با چشم باز به سمت شخص ایده آلی که در رویا از خود ساخته اید نزدیکتر می شوید.
سرلوحه خود را تعیین کنید
فرض کنید یک سال بعد یکی از مشتریان شما با یک مشتری احتمالی شما قرار ملاقات دارد و مشتری احتمالی درباره شما می پرسد خوب هدف شما این خواهد بود که در طول این یکسال چنان عمل کنید که آن مشتری شما را با کلمات افسانه ای توصیف کند. سرلوحه شما یا «عبارت مأموریت » شما همان جمله ای است که او درباره شما خواهد گفت. یا بهترین جمله ای است که می خواهید او درباره شما بزند، سرلوحه شما در حرفه و زندگی خواهد شد.
خود را با خود مقایسه کنید
خوب حال که عبارت مأموریت یا سرلوحه خود را بیان کردید. می توانید آن را بخوانید، مرور کنید و مرتباً آن را بهینه سازی کنید. شما می توانید صفاتی را به آن اضافه کنید و همینطور صفاتی را که در این عبارت وجود دارد به صورت شفاف تعریف کنید. این عبارت می شود باور شما، فلسفه زندگی شما، مهمترین عقاید شما و راهنمایی برای رفتار شما در ارتباط با دیگران.
هر روز می توانید رفتار خود را بررسی و ارزیابی کنید و آن را با استانداردهایی که در این عبارت مشخص کرده اید مقایسه کنید.
دوباره تکرار می کنم:
هر روز می توانید رفتارهای خود را با استانداردهایی که در این عبارت مشخص کرده اید مقایسه کنید.
شخصیت خود را شکل دهید.
با گذشت زمان وقایع قابل توجهی روی می دهد. همانطور که شما عبارت مأموریت شخصی خود را می خوانید و مرور می کنید، به طور ناخودآگاه خود را در می یابید، کلمات جدول خود را تکمیل می کنید و رفتار خود را تکمیل می کنید به طوری که روز به روز به فرد ایده آلی که تعریف کرده اید نزدیکتر می شوید. مردم تغییراتی که در شما ایجاد شده است را متوجه می شوند. به مرور متوجه می شوید در خود شخصیتی را خلق کرده اید که قبلاً آن را در دیگران می دیدید و تحسین می کردید. شما ریخته گر و شکل دهنده سرنوشت خود خواهید شد.
تمرین عملی
در این جا دو کار را ذکر می کنم که با انجام آنها می تواند در عملی کردن این تئوری به موفقیت بیشتری دست پیدا کنید.
اول، فرض کنید یکی از مشتریان قدیمی می خواهد درباره شما با یکی از مشتریان احتمالی شما صحبت کند، از او می خواهید درباره شما چه بگوید چگونه با مشتری خود رفتار می کنید تا مطمئن شوید این حرفها را به مشتری آینده شما خواهد زد.
دوم، با خود جملات مثبت را تکرار کنید. مغز خود را با پیام های مثبت تغذیه کنید پیام هایی که اهداف شما را توصیف می کند. پیام هایی که فرد ایده آلی که می خواهید باشید توصیف می کند، را با خود تکرار کنید.

 منبع:www.yadbegir.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

من عاشق این شعر رضا پیشرو هستم ببینید چه قشنگ از رویاهاش حرف میزنه

حتما آهنگش رو دانلود کنید خیلی قشنگه (آلبوم دوران طلایی-دوردنیا)
با کشتی می چرخونمت دور دونیا دستاتو باز می کنی میزنیم زل به موجا مهتاب میاد و باهم روی عرشه خوابیم دوست داریم همیشه تو این لحظه باشیم 
اونقدر دوست دارم که نمیدونی // باید همه دنیا رو بخاطرم بپیچونی

لب اقیانوس هند با یه دونه بنز میام دنبالت // بوا رو میچرخیم بعدش میریم تو لنج

دنیا رو میچرخونمت سالی دوبار // و از همین اقیانوس میرسیم آریزونا

وقتشو بخوریم بریانی هند و // یه حالی بدی به لبای زندانی عشق تو

بری برام برقصی روی عرشه // با گرمای عشقت بکنی منو نعشه

چند ساعت دیگه میرسیم استرالیا // لب ساحل میدمت یه مشت و مالی داغ

بعدش وقتشه بخریم دو تا بادیگارد // کانگوروها رو ببینیم بگیریم ماهی باز

خوابت میاد؟ امشبو میمونیم ملبورن // پس موهاتو در بیار از بیگودی ول کن

بوی استوا میاد // قبل خواب بهتره بخوریم تو پوست نارگیلا یه چایی داغ

تا بیاد آفتاب روز یکشنبه // تو خواب آلود سرت رو شونۀ منه

قبل اروپا میبرمت به آفریقا // تو راه برگشت میبرمت به اروپا

میریم به شرق جزیرۀ ماداگاسکار // شکار میریم با قبیلۀ کاچاکاما

بزن آب آناناس ماداگاسکار // میگردیم دنبال شنای زمان ماهاراجا

با ماها باش // که برات آوردم حتی گنجای بناهای متروکۀ آپادانا

سوارت میکنم رو یه شیر ماده // و طلسمش میکنم که بشینه پاشه

طلا برات میارم با نگین الماس // وقتشه ادامه بدیم و بریم به دریا

دست تکون بده به شنای سفید صحرا // چون میرسیم به امیکانیو مکزیکو الان

حالا بعد از این همه راه از اقیانوس اسپانیا زبونا میان با کرکاشون

فرار میکنیم از دست سرخ پوستا // سر هر تخت یه داستان جدیده

توی آفتاب شدیدش غروبو گم کردیم // نگاه کردیم به آسمون و شد نزدیک

هوا سرده باید از دل کوه بریم // زنگ زدم منتظره یه هلیکوپتریم

خانومی بدون که درا بازه با « پیشرو » // میریم سوار جتمون شیم تو سانفرانسیسکو

کشتی رو بیخیال عصری هلندیم // نمیتونیم از شدت مستی بلند شیم

میبرمت یه جایی که هیچ آدمی نیست // خودم واست درست میکنم یه پیتزا پنیری

ایستگاه بعدی قطارمون میخوره پاریس // همه پنجره های خریدو میکنیم خالی

پاییز بر میگردیم از پاریس و از ترکیه میرسیم به تهران

آه! لوس لوسیه من خیلی جاهایی مونده که نبردمت...

این تازه سفر اول بود... هه هه!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

امید

سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند . 
  « من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. 
می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم . چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام . کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .» 

نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . 
اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم . در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم . و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .» 

« من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

قیمت پادشاهی

روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

داستان گربه را دم حجله کشتن

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و....  چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی