پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

۱۰۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

عبرت بگیریم

با سلام.....

ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه یه پسر جوونی که حکم اعدامش صادر شده بود به جرم تجاوز به یک دختر جوان! و یکی از دوستان در طی مصاحبه ای که با عاملان این ماجرا داشتند این ماجرا رو برام تعریف کرده بودند و من هم امروز این ماجرا رو کوتاه برای شما تعریف میکنم و یه نقد کوتاه هم بر این ماجرا خواهم داشت!

این پسر که حالا طناب دار رو روز به روز به خودش نزدیک تر می دید ، علاوه بر تجاوز  چند ضربه چاقو هم به دختر زده بود و آخر سر در بیابانی رها کرده بود! ( معجزه اصلی زنده موندن این دختر بود!)

وقتی این پسر دستگیر شده بود و در مصاحبه ای که با او داشتند در جواب این سوال که چرا اون دختر رو برای تجاوز دزدیدی؟ جواب داده بود که:

" طبق معمول و عادت روزانه گوشه خیابون بودم که دیدم او با مانتوی تنگ و کوتاه و آرایش غلیط از نزدیکی ما رد شد و برق این همه زرق و برق چشامو کور کرد و عقل و هوشمو با هم برد،همین امر باعث شد تا.................." ( دزدی و تجاوز و چاقو زدن هم بقیه ماجرا! )

و وقتی این علت رو به دختر گفته بودن: اون با دستپاچگی گفته بود که :

" به فرض من اینطور لباس پوشیده بودم ، اون که نباید به صرف لباسم تحریک بشه و مثل یه حیوون باهام رفتار کنه!!

خوب تا اینجای ماجرا رو همگی متوجه شدید ! حالا یه سوال؟

رفتار حیوانی یعنی چه؟ من اینطور تعریفش میکنم:

 هر رفتاری که بدون اندیشیدن و با جهالت و فقط به تحریک غریزه انجام بگیره.

طبق این تعریف قطعا کار این پسر حیوانیه! اما این یه طرف ماجراست! فکر نمیکنید عمل این دختر خانوم باعث چنین ماجرایی شده؟

آیا با این همه  هشدار به اینکه یه زن مسلمون به تصریح قرآن نباید با زینت بیرون بیاد  و تو روانشناسی مردها هم ثابت شده که مردها نسبت به تحریک های چشمی بسیار حساسند و البته خود خانمها هم چنین مسئله ای رو شنیدند و بارها چنین مسئله ای رو تجربه کردند ، این طرز لباس پوشیدن انسانی و با اندیشه بوده و یا فقط به تحریک حس خودنمایی و غریزه عشوه گری و به بهانه مد سال و ... صورت گرفته؟!! 

جالب اینجاست که طبق گفته ی مصاحبه گر در هنگام مصاحبه هم طرز پوشش این خانوم هنوز هم نامناسب بود و مثل اینکه از ماجرا عبرت نگرفته بود!

پس قبول کنیم که هر آنچه از بدی بهمون میرسه از خودمونه! و مقصر اصلی خودمونیم! این فقط یکی از هزاران ماجرایی بود که هر روز در گوشه کنار کشور اتفاق می افته و خیلی ها به راحتی از کنار این خبر ها رد میشیم! انگار نه انگار....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

سلام خواهرم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

مقایسه کار خیر میلیونر ایرانی و میلیونر فرانسوی


در همان روزهایی که یک خیر ایرانی یک میلیون دلار برای جریمه فسخ قرارداد خلعتبری اهدا کرد، یک خیر فرانسوی هم یک چک یک میلیون یورویی کشید.

 که بد نیست با کار خیر او آشنا شویم و مقایسه‌ای داشته باشیم بین عمل خیر دو مسلمان؛ یکی ایرانی و دیگری فرانسوی.

این مسلمان فرانسوی میلیونر به تازگی مصاحبه‌ای با یکی از شبکه‌های فرانسوی داشته است. کار خیر این میلیونر فرانسوی مربوط می‌شود به قانونی که فرانسه برای مقابله با زنان محجبه وضع کرده که طی آن هرکس با حجاب از خانه بیرون بیاید باید جریمه بپردازد.

وی در این مصاحبه تلویزیونی یک برگ چک را نشان داده و گفته است: من یک میلیون یورو کنار گذاشته‌ام تا وقتی زنان مسلمان خواستند با حجاب از منزل بیرون بیایند راحت باشند، چون جریمه‌شان را من میدهم.

میلیونر فرانسوی خطاب به زنان مسلمان فرانسوی گفت: خواهر من، آزادانه هرجا که می‌خواهی برو، من جریمه‌اش را میدهم.

این دو میلیونر هر دو مسلمانند و تفاوتی در دین ندارند، تنها تفاوتشان این است که یکی در نظام اسلامی نفس می‌کشد و دیگری در بلاد کفر!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

عروسک

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودنamstory.mihanblog.com
 دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
...
 مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
 و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه…

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

حجاب

خانوووووووم… شــماره بدم؟

خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!

بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.

روزی به امامزاده نزدیک دانشگاه رفت…amstory.mihanblog.com

شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود…!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت .انگار! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
علی واحدی