- فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
- فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
- فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
- فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات دکتر شریعتی رو ندونی؛
- فقر اینه که از فردوسی و عطار و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
کلید94 : جملات کلیدی برای رسیدن به زندگی بهتر برگفته شده از
لازمه دستیابی به موفقیت و خوشبختی و رسیدن به یک زندگی مناسب چیست؟
صبر داشته باشید، لازمه دستیابی به موفقیت و خوشبختی و رسیدن به یک زندگی مناسب این است که تحمل بالا و ظرفیتی مناسب داشته باشید.
مردی در ایستگاه مترو واشنگتن دی سی روی یک نیمکت نشست و شروع به نواختن ویلون کرد. ماه ژانویه بود و هوا خنک بود. او شش قطعه کامل را به مدت 45 دقیقه نواخت. ساعات اوج شلوغی روز بود و هزاران نفر از مقابل او عبور می کردند درست وقتی بود که بیشتر مردم به محل کار خود می رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال توجهش به او جلب شد. گام هایش را کند کرد تا صدای آن موسیقی دل انگیز را بشنود اما برای اینکه به موقع به محل کار خود برسد به ناچار دوباره با عجله به راه خود ادامه داد.
یک دقیقه بعد نوازنده ما اولین دلار خود را بدست آورد. خانمی بدون آنکه سرعتش را کم کند فقط این پول را در داخل کلاه او انداخت و رفت.
چند دققه بعد یک نفر به دیوار تکیه داد تا به نواختن او گوش فرا دهد. اما بعد از چند لحظه به ساعت خود نگاه کرد و با عجله حرکت کرد. مشخص بود که او هم دیر کرده است و باید به محل کارش برسد.
کسی که بیشترین توجه را به او داشت یک پسر بچه 3 ساله بود. مادرش او را می کشید اما او دوباره می ایستاد و به نوازنده نگاه می کرد. بلاخره مادرش او را با یک تکان محکم کشید و با خود برد ولی آن کودک سرش را برگردانده بود و تا جاییکه می توانست به نوازنده ما نگاه می کرد. این صحنه چندین بار تکرار شد و تمام والدین بدون استثنا فرزندان خود را هل می دادند و با زور آنها را با خود می بردند.
در طول این چهل و پنج دقیقه فقط شش نفر برای لحظاتی توقف کردند و به او گوش دادند. و در حدود بیست نفر به او پول دادند اما بدون توقف به راه خود ادامه داند. او 32 دلار پول جمع کرد. وقتی که کارش تمام شد و ویلون خود را جمع کرد هیچ کس او را تحسین نکرد هیچکس برایش دست نزد و حتی کسی او را نشناخت.