سال ها پیش یک شرکت آمریکایی تولید کفش ، دو نفر از کارشناسان فروش خود را به مناطق دور افتاده استرالیا فرستاد تا در میان بومیان آنجا بازاریابی کنند . پس از مدتی ، گزارشی با مضامین زیر از آن ها دریافت کرد :
اولی : فعالیت در این منطقه بی فایده است ، بومیان اینجا کفش نمی پوشند .
دومی : فرصتی از این بهتر پیش نمی آید ، بومیان این جا کفش نمی پوشند .
در دانشگاه استنفورد، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود
۱) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، به این میگن بازاریابی مستقیم
۲) شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه: ” اون پسر ثروتمندیه، باهاش ازدواج کن”، به این می گن تبلیغات
اگر نتوانی با عشق کار کنی و عاشق کارت نباشی، بهتر است کارت را رها کنی، در کوچه بنشینی و از کسانی که کارشان را دوست دارند صدقه بگیری.