پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با خدا» ثبت شده است

عبرت بگیریم

با سلام.....

ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه یه پسر جوونی که حکم اعدامش صادر شده بود به جرم تجاوز به یک دختر جوان! و یکی از دوستان در طی مصاحبه ای که با عاملان این ماجرا داشتند این ماجرا رو برام تعریف کرده بودند و من هم امروز این ماجرا رو کوتاه برای شما تعریف میکنم و یه نقد کوتاه هم بر این ماجرا خواهم داشت!

این پسر که حالا طناب دار رو روز به روز به خودش نزدیک تر می دید ، علاوه بر تجاوز  چند ضربه چاقو هم به دختر زده بود و آخر سر در بیابانی رها کرده بود! ( معجزه اصلی زنده موندن این دختر بود!)

وقتی این پسر دستگیر شده بود و در مصاحبه ای که با او داشتند در جواب این سوال که چرا اون دختر رو برای تجاوز دزدیدی؟ جواب داده بود که:

" طبق معمول و عادت روزانه گوشه خیابون بودم که دیدم او با مانتوی تنگ و کوتاه و آرایش غلیط از نزدیکی ما رد شد و برق این همه زرق و برق چشامو کور کرد و عقل و هوشمو با هم برد،همین امر باعث شد تا.................." ( دزدی و تجاوز و چاقو زدن هم بقیه ماجرا! )

و وقتی این علت رو به دختر گفته بودن: اون با دستپاچگی گفته بود که :

" به فرض من اینطور لباس پوشیده بودم ، اون که نباید به صرف لباسم تحریک بشه و مثل یه حیوون باهام رفتار کنه!!

خوب تا اینجای ماجرا رو همگی متوجه شدید ! حالا یه سوال؟

رفتار حیوانی یعنی چه؟ من اینطور تعریفش میکنم:

 هر رفتاری که بدون اندیشیدن و با جهالت و فقط به تحریک غریزه انجام بگیره.

طبق این تعریف قطعا کار این پسر حیوانیه! اما این یه طرف ماجراست! فکر نمیکنید عمل این دختر خانوم باعث چنین ماجرایی شده؟

آیا با این همه  هشدار به اینکه یه زن مسلمون به تصریح قرآن نباید با زینت بیرون بیاد  و تو روانشناسی مردها هم ثابت شده که مردها نسبت به تحریک های چشمی بسیار حساسند و البته خود خانمها هم چنین مسئله ای رو شنیدند و بارها چنین مسئله ای رو تجربه کردند ، این طرز لباس پوشیدن انسانی و با اندیشه بوده و یا فقط به تحریک حس خودنمایی و غریزه عشوه گری و به بهانه مد سال و ... صورت گرفته؟!! 

جالب اینجاست که طبق گفته ی مصاحبه گر در هنگام مصاحبه هم طرز پوشش این خانوم هنوز هم نامناسب بود و مثل اینکه از ماجرا عبرت نگرفته بود!

پس قبول کنیم که هر آنچه از بدی بهمون میرسه از خودمونه! و مقصر اصلی خودمونیم! این فقط یکی از هزاران ماجرایی بود که هر روز در گوشه کنار کشور اتفاق می افته و خیلی ها به راحتی از کنار این خبر ها رد میشیم! انگار نه انگار....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

سلام خواهرم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی واحدی

یادداشتی از طرف خدا

به: شما
تاریخ : امروز
از: خالق
موضوع : خودت

من خدا هستم. امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم .
لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم. اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی، برای رفع کردن آن تلاش نکن .
آنرا در صندوق( برای خدا تا انجام دهد) بگذار . همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو !
وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال(پیگیری) نکن .
در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن .
ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند که رانندگی برای آنها یک امتیاز بزرگ است.
شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی : به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد.
ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری: به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روز هفته را کار میکند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند.
وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی : به انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده..
وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده بروی : به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد.
ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی میکنی و بپرسی هدف من چیه ؟
شکر گزار باش .
در اینجا کسانی هستند که عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند.
وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه میشی :
به بیمار سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

آن گمشده تویی ...

هر کسی گمشده ای دارد. 
و خدا گمشده ای داشت. 
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود 
و یکی چگونه می توانست باشد؟! 
هر کسی به اندازه ای که احساس می کند، هست. 
و خدا کسی که احساسش کند...نداشت! 
عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیند 
خوبی ها همواره نگران، که آن را بفهمند 
و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که بر او عشق بورزد... 
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد. 
و غرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند! 
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور... 
اما کسی نداشت. و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند؟! 
زمین را گسترد و آسمان ها را بر کشید 
کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند 
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت. 
و باران ها و باران ها و باران ها... 
در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه...خدا بود 
و خدا یکی بود و جز خدا...هیچ نبود. 
و با نبودن چگونه توانستن بود؟! 
و خدا بود و با او عدم بود 
و عدم گوش نداشت! 
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم. 
و حرف هایی هست برای نگفتن. 
و سرمایه های هر دل ، حرف هایست که برای نگفتن دارد! 
حرف های بی قرار و طاقت فرسا. 
که هم چون زبانه های بی تاب آتشند. 
تحمل شان هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند. 
اینان در جست و جوی مخاطب خویش اند 
اگر یافتند آرام می گیرند 
و اگر نیافتند... 
روح را از درون به آتش می کشند. 
و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت! 
درونش از آن ها سرشار بود 
و عدم چگونه می توانست مخاطب خدا باشد؟! 
و خدا بود و عدم 
جز خدا هیچ نبود... 
با نبودن نتوان بودن 
و خدا تنها بود. 
هر کس گمشده ای دارد. 
و خدا گمشده ای داشت... 
و " تو " آن گمشده ای...!


منتظر نظرهای قشنگتون هستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی