پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

معیار مهندس روسی

یک مهندس روسی تعدادی کارگر ایرانی را برای کار استخدام کرده بود. کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که می‌شد برای خواندن نماز دست از کار می‌کشیدند. یک روز مهندس به آنان اخطار کرد که اگر هنگام کار نماز بخوانند آخر ماه از حقوقشان کسر می‌شود. کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کم شدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت می‌گذاردند امّا عدّه ای بدون ترس از کم شدن حقوقشان، همچنان در اوّل وقت، نماز ظهر و عصرشان را می‌خواندند. آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اوّل وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادّی ماهیانه پرداخت کرد. کسانی که نماز خود را به بعد از کار گذاشته بودند به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را بر خلاف انتظارشان زیاد داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

آخرین دونده

در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. مسابقه دوی ماراتن لحظات آخر را سپری می کند. نفر اول، یک دونده از اتیوپی، از خط پایان می گذرد. در همین حال دوندگان بعدی  از راه می رسند و از خط پایان می گذرند. مراسم اهدای جوایز برگزار می شود و جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک می کنند اما بلند گوی استادیوم اعلام می کند که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده و از خط پایان نگذشته است. چند هزار نفر در استادیوم باقی می مانند و انتظار رسیدن نفر آخر را می کشند. مدتی بعد اعلام می شود که او دونده‌ای از تانزانیا به نام جان استفن آکواری است که در اوایل مسابقه افتاده است و زانویش آسیب دیده است.
ساعت 45: 6 عصر است و بیش از یک ساعت از زمان عبور نفر اول از خط پایان می گذرد. دونده ای تنها، لنگ لنگان با پای زخمی و بانداژ شده وارد استادیوم می شود. با ورود او به استادیوم، جمعیت حاضر از جا بر می خیزند و با کف زدن و با صدایی بلند او را تشویق می کنند انگار که او برنده مسابقه است! او از خط پایان می گذرد. خبرنگاری به او نزدیک می شود و از او می پرسد: «چرا با این درد و جراحت و در شرایطی که نفر آخر بودید و شانسی برای برنده شدن نداشتید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

سنگ یا برگ

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت: «به این برگ نگاه کن. وقتی داخل آب می‌افتد خود را به جریان آن می‌سپارد و با آن می‌رود.»
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی‌اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: «این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی‌اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می‌خواهی یا آرامش برگ را؟»
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: «اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می‌رود و الان معلوم نیست کجاست!؟ لااقل سنگ می‌داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی‌خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!»
استاد لبخندی زد و گفت: «پس چرا از جریان‌های مخالف و ناملایمات جاری زندگی‌ات می‌نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده‌ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.»
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی، مرد جوان از استاد پرسید: «شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می‌کردید یا آرامش برگ را؟»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

ابزار گران

گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

خود را برای موفقیت برنامه ریزی نمایید

استاد بزرگ و مشهور موفقیت برایان تریسی در این مقاله نگاهی دارد به یک فن ساده اما قدرتمند که به کمک آن می توانید موفقیت را لمس کنید. عبارتی که بیانگر مأموریت شماست به زمان حال بیان می شود، همانطور که شما امروز فردی شده اید که در گذشته ترسیم می کردید. این ترسیم معمولاً مثبت است تا اینکه منفی باشد. و کاملاً شخصی است. حال به کمک همین ذهنیت که از خود ساخته اید می توانید خصوصیات مثبت خود را تقویت کنید تا با گذشت زمان تبدیل به فردی قدرتمند و موفق شوید. چرا که موفقیت هر کس زاییده خصوصیات منحصر به فرد اوست.

خود را درست برنامه ریزی کنید.
ناخودآگاه شما فقط می تواند مأموریت های شما را به صورت یک سری دستورات قبول کند به شرطی که این دستورات را در زمان حال، مثبت و قاطع بیان کنید. اگر بخواهم یک جمله خوب برای یک فروشنده بگویم این است: من یک فروشنده استثنایی هستم. جمله کامل و تمام عیاری به نظر می رسد. خوب حال اگر فرض کنیم شما واقعاً یک فروشنده یا مسئول فروش هستید بعد از هر فروش تلفنی باید عملکرد خود را مرور کنید و ببینید مأموریت خود را چقدر مطابق جمله بالا انجام داده اید. به عنوان یک فروشنده برتر باید فروش خود را با استانداردهای بالا مقایسه کنید و فعالیت خود را به آن سمت سوق دهید. شما دائماً در حال بهتر شدن هستید. هر روز در هر راهی که قدم بر می دارید با چشم باز به سمت شخص ایده آلی که در رویا از خود ساخته اید نزدیکتر می شوید.
سرلوحه خود را تعیین کنید
فرض کنید یک سال بعد یکی از مشتریان شما با یک مشتری احتمالی شما قرار ملاقات دارد و مشتری احتمالی درباره شما می پرسد خوب هدف شما این خواهد بود که در طول این یکسال چنان عمل کنید که آن مشتری شما را با کلمات افسانه ای توصیف کند. سرلوحه شما یا «عبارت مأموریت » شما همان جمله ای است که او درباره شما خواهد گفت. یا بهترین جمله ای است که می خواهید او درباره شما بزند، سرلوحه شما در حرفه و زندگی خواهد شد.
خود را با خود مقایسه کنید
خوب حال که عبارت مأموریت یا سرلوحه خود را بیان کردید. می توانید آن را بخوانید، مرور کنید و مرتباً آن را بهینه سازی کنید. شما می توانید صفاتی را به آن اضافه کنید و همینطور صفاتی را که در این عبارت وجود دارد به صورت شفاف تعریف کنید. این عبارت می شود باور شما، فلسفه زندگی شما، مهمترین عقاید شما و راهنمایی برای رفتار شما در ارتباط با دیگران.
هر روز می توانید رفتار خود را بررسی و ارزیابی کنید و آن را با استانداردهایی که در این عبارت مشخص کرده اید مقایسه کنید.
دوباره تکرار می کنم:
هر روز می توانید رفتارهای خود را با استانداردهایی که در این عبارت مشخص کرده اید مقایسه کنید.
شخصیت خود را شکل دهید.
با گذشت زمان وقایع قابل توجهی روی می دهد. همانطور که شما عبارت مأموریت شخصی خود را می خوانید و مرور می کنید، به طور ناخودآگاه خود را در می یابید، کلمات جدول خود را تکمیل می کنید و رفتار خود را تکمیل می کنید به طوری که روز به روز به فرد ایده آلی که تعریف کرده اید نزدیکتر می شوید. مردم تغییراتی که در شما ایجاد شده است را متوجه می شوند. به مرور متوجه می شوید در خود شخصیتی را خلق کرده اید که قبلاً آن را در دیگران می دیدید و تحسین می کردید. شما ریخته گر و شکل دهنده سرنوشت خود خواهید شد.
تمرین عملی
در این جا دو کار را ذکر می کنم که با انجام آنها می تواند در عملی کردن این تئوری به موفقیت بیشتری دست پیدا کنید.
اول، فرض کنید یکی از مشتریان قدیمی می خواهد درباره شما با یکی از مشتریان احتمالی شما صحبت کند، از او می خواهید درباره شما چه بگوید چگونه با مشتری خود رفتار می کنید تا مطمئن شوید این حرفها را به مشتری آینده شما خواهد زد.
دوم، با خود جملات مثبت را تکرار کنید. مغز خود را با پیام های مثبت تغذیه کنید پیام هایی که اهداف شما را توصیف می کند. پیام هایی که فرد ایده آلی که می خواهید باشید توصیف می کند، را با خود تکرار کنید.

 منبع:www.yadbegir.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی