همه ما تا کنون فرد یا افرادی را تعییر داده ایم و در برخی موارد حتی خودمان هم متوجه این تاثیر گذاری نشده ایم

 

درو دادلی در سخنرانی همراه با شوخی و خنده خود از ما دعوت می کند تاثیرگذاری را فعالیتی روزمره در نظر بگیریم که هدف آن بهبود زندگی خود و اطرافیانمان است .

 

همه ما یک تاثیرگذار هستیم

چند نفر از شما می تواند با قاطعیت خود را یک تاثیرگذار بنامد ؟

این پرسش را در سخنرانی های متعددی در در شهر های مختلف کانادا مطرح کرده و همیشه شاهد پاسخ منفی اکثر حضار بوده ام زیرا به مرور زمان دریافته ام که ما تاثیر گذاری را بسیار بزرگتر و فراتر از خودمان می دانیم

درواقع برای ما تاثیر گذاری برابر با تغییر جهان است و تصور می کنیم که بالاخره شاید روزی فرا برسد که لیاقت عنوان و مقام تاثیرگذار را داشته باشیم . فکر می کنیم اگر همین الان و دقیقا در همین لحظه خود را تاثیرگذار بنامیم دیگران مارا خودپسند می دانند پس اصلا از این که این عنوان را به خودمان نسبت بدهیم راحت نیستم . ما وقت زیادی را صرف ستایش چیز های جالبی می کنیم که هرکسی از عهده ی انجام آنها برنمی آید و علنا تنها این موارد خاص را شایسته ی ستایش می دانیم . از سوی دیگر بسیاری از فعالیت های روز مره خود را کم ارزش جلوه می دهیم فعالیت هایی که نشان می دهد ما یک تاثیرگذار واقعی هستیم . متاسفانه از اینکه در چنین مواقعی خودمان را تاثیرگذار بنامیم حساس راحتی تمی کنیم و خود را شایشته ی این عنوان و حتی ستایش نمی دانیم مشاهده ی این روند من را به مرور زمان نگران کرده است طی 10 سال گذشته این شانس را داشته ام که با افراد فوق العاده ای کار کنم این افراد به من کمک کردند تا مفهموم تاثیرگذاری را در ذهنم باز تعریف کنم و همین مسئله باعث شده است که کنون شاد تر و راضی تر باشم . امروز می خواهم از زمان کوتاهی که در اختیارم قرار داده شده است برای روایت یک داستان استفاده کنم در واقع خودم معتقدم که نی ماجرا نقش مهمی در باز تعریف مفهوم تاثیرگذاری در ذهن من داشته است .

آبنبات معجزه گر

سالها پیش در دانشگاه کوچکی به نام (ماونت الیسون) در کانادا دانشجو بودم در آخرین روز های تحصیلم در این دانشگاه دختری به سراغم آمد و گفت (اولین روزی که دیمت یادم افتاد) این دختر در ادامه داستانی را برایم تعریف کرد که چهار سال پیش اتفاق افتاده بود و من هم قصد دارم این داستان را از زیان همان دختر برایتان بازگو کنم :