بعد از چند وقتی که توی پیک موتوری بودم صاحب رستوان که میدونست من چه کارهایی بلدم بهم اعتماد پیدا کرده بود و منو به عنوان صندوقدار و حسابدار شعبه نازی آباد استخدام کرد و به قول معروف ترفیع گرفتم .

حقوقم اضافه شده بود و دیگه مجبور نبودم توی برف و بارون پشت موتور غذا ببرم خیلی خوشحال بودم دیگه زندگیم داشت سروسامون میگرفت .

یک سالی هم اونجا بودم و سعی کردم کارم رو به بهترین نحو انجام بدم و دائما در حال یاد گرفتن بودم . 


اواخر سال 91 بود که صاحب رستوران با توجه به کارایی من بهم پیشنهاد مدیریت شعبه سعادت آباد رو داد و منم با خوشحالی قبول کردم .

اولش فکر می کردم کار آسونیه ولی بر خلاف تصورم به شدت سخت و طاقت فرسا بود فقط وقت داشتم روزی 3 ساعت بخوابم فشار کاریم خیلی زیاد شده بود تازه منم که عادت به نه گفتن نداشتم مدیریت شعبه تهرانسر رو هم قبول کردم کم کم داشتم کم می آوردم ولی برای رسیدن به حدفم باید بیشتر از اینا تلاش می کردم 

چون برای راه اندازی کار خودم به سرمایه نیاز داشتم .

چند ماهی میشه که استارت کار خودم رو زدم با نام تجاری (گروه صنعتی الکترو سیکلت) و تونستم توی شریعتی برای خودم یک دفتر اجاره کنم مهم تر از همه اینکه تونستم ایده های خودم رو به مرحله تولید برسونم 

الان که دارم با شما صحبت می کنم یه جوون 26 ساله هستم که 8 نفر پرسنل توی شرکتم کار می کنن

خوب دوستای گلم دیدید که برای موفق شدن لازم نیست سرمایه و موقعیت داشته باشید من که یک معتاد کارتن خواب بودم با تغییر روش رندگیم تونستم و اعتقادم اینکه که با تغییر تفکر میشه دنیا رو به نفع خودمون تغییر بدیم فکر ما زندگی ما رو میسازه برای همین خداوند گفته یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادته البته فکر کردن تنها نتیجه ای نداره باید بی خوابی بکشی عرق بریزی و وقت بذاری تا به هدفت برسی 

برای همه شما دوست های گلم آرزوی موفقیت دارم شاد باشید و پایدار