سلام به همه دوستای گلم بریم سراغ ادامه خاطراتم 

اوایل سال 89 بود از شر اعتیاد خلاص شده بودم ولی هنوز بی کار و بدخت و بی پول بودم زنم هم ترکم کرده بود . بچم 1 سالش شده بود ولی من هنوز ندیده بودمش بیشتر از 10 بار خواستم خودکشی کنم ولی جرات شو نداشتم خلاصه با یک مرده فرقی نمیکردم . 

یه روز پدرم گفت آموزش و پرورش داره نیرو میگیره منم مشتاقانه افتادم دنبال کارهای استخدام ولی یه مشکلی بوددرسته که من توی حسابداری مدارس خیلی خبره بودم ولی چون مدرک دانشگاهی نداشتم و ترک تحصیل کرده بودم فقط می تونستم سرایدار مدرسه بشم چون بیکار بودم و خونه هم نداشتم ناچار قبول کردم یک ماهی توی مدرسه بودم هر روز زنگ میزدم همسرم برای اینکه منو ببخشه و برگرده اونم چون منو خیلی دوست داشت دوباره برگشت پیشم و توی خونه سرایداری مدرسه زندگی میکردم . 

خیلی برام سخت بود از جناب آقای واحدی حسابدار تبدیل شده بودم به یک سرایدار توالت شور درآمد میلیونی که داشتم تبدیل شده بود به ماهی 300 هزار تومان ولی با این همه همسرم از زندگی با من راضی بود و همین به من امید میداد که تلاش کنم . 

یعد از یک سال تصمیم گرفتم بعد از ظهر ها توی یک رستوران به عنوان پیک موتوری کارکنم .

تا ساعت 12 شب برای مردم غذا می بردم و صبح ساعت 5 بلند میشدم و مدرسه رو آب جارو میکردم و درهارو باز میکردم تا بچه ها بیان.

اون روزها خیلی برام سخت میگذشت بعضی شب ها که میرسیدم خونه بی اختیار بدون اینکه لباس هام رو عوض کنم همونجا دم در خوابم میبرد . یک سالی همینجوری گذشت تا اینکه یک روز از آموزش  و پرورش نامه اخراجم به دستم رسید . پیگیر شدم فهمیدم به خاطر اینکه بعد از ظهر ها کارمیکردم و داخل مدرسه نبودم اخراجم کردن خلاصه هرچی خواهش و التماس کردم باز هم فایده ای نداشت و از مدرسه اخراج شدم و رفتیم توی خرپشته خونه پدریم زندگی کردیم ،‌یه جای کوچیک 9متری بدون حمام و و دستشویی ولی نه من ناامید شده بودم نه همسرم .

بعد از چند وقتی که توی پیک موتوری بودم صاحب رستوان که میدونست من چه کارهایی بلدم بهم اعتماد پیدا کرده بود و منو به عنوان صندوقدار و حسابدار شعبه نازی آباد استخدام کرد و به قول معروف ترفیع گرفتم .

حقوقم اضافه شده بود و دیگه مجبور نبودم توی برف و بارون پشت موتور غذا ببرم خیلی خوشحال بودم دیگه زندگیم داشت سروسامون میگرفت .

یک سالی هم اونجا بودم و سعی کردم کارم رو به بهترین نحو انجام بدم و دائما در حال یاد گرفتن بودم . 

خوب دیگه برای امروز بسه فردا ادامشو براتون میگم 

موفق و پیروز باشید 

ادامش