سلام.من اسمم علی هستش از یه شهرستان کوچیک تو خرم اباد.

خواستم بگم که یه خاطره از پونزده سالگیم بگم. ارزو و رویا های زیادی تو دلم دارم.پدرم هم یتیم بوده مثل شما و همش از سختی هاش برام میگفته اما بعد از تعریف کردن از نتیجه زحماتش برام میگفت و من کلی ذوق میکردم.پدرم تعریف میکرد برای من که:《یه موقعی به بابام گفتم ما پولدار میشیم.بابام گفت این اصن غیر ممکنه.》الان پدر من از یه روستا.تونست یه خونه خیلی گرون و شیک برا خودش تو شهر بخره.اون با خرید و فروش ملک به پول رسید چون تو شهرستان دوست و رفیق زیاد داشت.واسه همین هرکی قصد معامله با کسی داشت میرفت پیش پدر من.الان من با این که سنم کمه خودم سعی دارم پول در بیارم.بابام فقط در موقع نیاز بهم پول میده.و در اکثر مواقع میگه که اگه پول بهت بدم وابسته میشی به من و تنبل میشی تو اینده.من الان با ایده های کوچیک و سن کم تونستم3میلیون و500هزار تومان تو حساب خودم داشته باشم .اولین کارم این بود که شاگرد یه مکانیک بشم.بعد چند ماه تو مکانیکی حرفه ای شدم.خوب نگا دست صاحب کارم میکردم.الان هروقت ماشین پدرم یا فامیلامون دچار نقص فنی میشه خودم میرم درستش میکنم.بعد مکانیکی تصمیم گرفتم یه مغازه کوچیک با پولی که در اوردم اجاره کنم.کلا تو اون سن دخلم خرجمو میداد.و پول شهریه مدرسه و ...هم پدرم میداد. اون مغازه اجاره ایی روبه رو تامین اجتمایی شهرستان بود دیدم هرروز تعداد زیادی دنبال پوشه و سی دی و خودکار و... میگردن.تصمیم گرفتم اونجا رو به یه لوازم التحریر فروشی تبدیل کنم.از چیزای ریز پول زیادی در می اوردم مثل کاغذa4و... .پس قیمت رو اوردم پایین و تعداد مشتری هام زیاد شد.میانگین حقوق روزانم بین45تا60هزار تومان بود.مغذ اقتصادیم با یه ریسک به کار افتاده بود. با پولم ریسک کردم دوباره و مغازه کناری مغازه خودم هم اجاره کردم(کلا سه تا مغازه رو به رو تامین اجتمایی شهرستان ما بود.)از بابام پول قرض کردم.مغازه ها رو زدم دهن هم(دیوار بینشون رو از بین بردیم،پدرم این کار رو برام کرد)تبدیلش کردم به نمایندگی فروشگاه... . کلی سود بردم.گذشت و زمان تولد 16سالگیم اومد.پدرم واسه کادو.زمینی که مال فروشگاه بود و من اجاره کرده بودم رو واسم خرید و دیگه لازم نبود نصف سرمایم رو بدم به اجاره.سرمایم شده بود14میلیون.کلی ذوق کرده بودم.پدرم گفت بهت افتخار میکنم چون میدونم بعد از خودم این سرمایه به دست ادم فهمیده ای می اوفته.گفت که کار و کاسبی دیگه بسه.به همه خواسته هام رسیدم.تو اون زمان لپ تاپ میخواستم که خریدم و... .خلاصه از یه مکانیکی به کمک پدرم صاحب فروشگاه شدم.الان که بهش فکر میکنم می بینم که چند تا نکته طلایی باعث پیشرفتم شد:1هروقت فرصت گیرتون اومد ریسک کنید2با پس انداز کردن به جایی نمیرسید.مثال:شما16میلیون دارید و میخواید یه ماشین بخرید و میتونید با این سرمایه یه پراید صفر بخرید.اما تصمیم می گیرید که دوباره پس انداز کنید.چندسال بعد سرمایتون میشه24بعد پراید هم قیمتش میره بالا و میشه30میلیون پس اون پراید هم نمیشه بخرید(این فقط یک مثال بود قیمت پراید30میلیون تومان نیست).3سعی کنید یکی که حمایتتون کنه واسه کار داشته باشید.4به چیزایی که تو شهر شما نیست و وجودشون لازمه فکر کنید.5اطلاعات کافی داشته باشید.من الان 19سالم هست و این یک خاطره از 15سالگی من است.عزیزان مشکل ما واسه کار اینه که خودمونو قانع میکنیم که نمیشه.اینجا ایرانه واسه پیشرفت کار ما جوونا جایی نیست.اینجا ایرانه کسی به بقیه اهمیت نمیده فقط درگیر کار خودشونن.اینجا ایرانه پس سریع پیشرفت کنید... .

نویسنده:علی رحمتی

سن:19

موضوع:اقتصادی و حفظ سرمایه

رشته:ادبیات

محل زندگی:ایران.لرستان.شهرستان دلفان