گویند
روزی پادشاهی این سوال برایش پیش میآید که نجسترین چیزها در دنیای خاکی
چیست. برای همین کار وزیرش را مأمور میکند که برود و این نجسترین نجسها
را پیدا کند. پادشاه میگوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را
بداند میبخشد. وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو
از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجسترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است.
عازم دیار خود میشود. در نزدیکیهای شهر چوپانی را میبیند و به خود می
گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازهای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او
به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»
وزیر نشنیده شرط را میپذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.»
وزیر
آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:
«تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کردهای غلط است. تو
این کار را بکن اگر جواب قانع کنندهای نشنیدی من را بکش.»
خلاصه
وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را انجام
میدهد. سپس چوپان به او می گوید: «کثیفترین و نجسترین چیزها طمع است که
تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجسترین است بخوری!»
واقعاً طمع نجس ترین چیزه ! ممنون بابت این داستان کوتاه خیلی آموزنده بود !