دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند پدر رو به دخترش گفت : دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم .
دختر گفت : من دست تورا نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر پاسخ داد چه فرقی می کند دخترم . دخترک گفت : قدرت من کم است اگر من دست تورا بگیرم ممکن است هنگام شکستن پل دستت را رها کنم ولی تو هرگز دست من را رها نمی کنی .
نتیجه :
این داستان این دختر و پدرش مثل رابطه ما با خداوند است از خداوند بخواه که دست تورا بگیرد چون خدا هرگز دست بنده خود را رها نمی کند پس دستت را جز خداوند به دست کسی نسپار.