روزی به پسر ادیسون خبر دادند که آزمایشگاه پدرش در حال سوختن است و باید به پدرش خبر دهد. اما پسر فکر میکرد که اگر این موضوع را به پدرش بگوید حتما سکته می کند. چون همه زندگی اش در آنجا بود. برای همین به او خبر نداد و به محل آزمایشگاه رفت. اما با تعجب دید پدر کنار آزمایشگاه است و به شعله های آتش نگاه می کند. او تصمیم گرفت نزدیک پدرش نرود، چون فکر میکرد او اکنون بدترین لحظه عمرش را سپری می کند. اما ناگهان ادیسون با خوشحالی پسرش را صدا کرد و گفت بیا پسرم به این آتش زیبا نگاه کن که حاصل سوختن گوگرد و فسفر است. این لحظه ممکنست دیگر هیچ وقت برای ما پیش نیاید. غصه خوردن کاری را درست نمی کند. مامورین آتشنشانی هم که در حال خاموش کردن آتش هستند. پس بهتر است ما به این رنگهای زیبای آتش نگاه کنیم که ممکنست دیگر آن را نبینیم. و سال بعد همان موقع ادیسون در آزمایشگاه جدیدش “ضبط صدا” را اختراع کرده بود. شاید اگر کس دیگری جای او بود یا سکته کرده بود و یا کنج خانه افسردگی گرفته بود. اما او میدانست غصه خوردن هیچ سودی ندارد و باید دوباره تلاش کند.
در این بخش از مجله پزشکی آسان طب 6 راز موفقیت ادیسون از زبان خودش را تقدیم می کنیم :
از شکست خوردن نترسید و به دید مثبت نگاه کنید. من هزاران بار موفق نشدم. اما اسم آن را شکست نمی گذارم. من شکست نخوردم، فقط هزاران بار راهی را پیدا کردم که جواب نداشت و دوباره تلاش کردم. تا زمانی که نحوه رویارویی با شکست را نیاموزیم نحوه موفق شدن را هم یاد نمی گیرم.
این نکته را با خودتان تکرار کنید. هر بار شکست خوردید فقط یکبار دیگر بلند شوید و تلاش کنید. تسلیم شدن شما را به جایی نمی رساند. هیچ وقت پرچم سفید تان را بالا نبرید و مجددا یک بار دیگر تلاش کنید. در غیر اینصورت به اهداف تان نخواهید رسید. کارتان را انجام دهید بدون اینکه زیاد فکر کنید، بدون اینکه زیاد تجزیه تحلیل کنید، بدون اینکه به دیگران گوش کنید و بدون اینکه از شکست مجدد بترسید. فقط کارتان را انجام دهید و بعد از شکست خوردن فقط یکبار دیگر تلاش کنید.
فقط علم و دانش و تمرکز مهم نیست. اصل کار تلاش و عمل کردن است.
وقتی ادیسون در مدرسه ابتدایی بود معلمش از او راضی نبود و می گفت شاگرد خیلی تنبلی است. او روزی عذر ادیسون را خواست و در نامه ای به مادرش نوشت: خانم محترم، فرزند شما یک احمق است و من دیگر نمی توانم به او درس بدهم. از فردا او نباید به مدرسه بیاید. وقتی ادیسون نامه را به مادرش داد، مادر اینگونه برای او نامه را خواند : خانم محترم، فرزند شما یک نابغه است و هوش بالایی دارد. ما از عهده ذهن خلاق او بر نمی آییم و شما باید بصورت حرفه ای او را در خانه آموزش دهید. ادیسون این موضوع را زمانی که در بزرگسالی دنبال خاطرات کودکی اش می گشت فهمید و بقول خودش یک راز موفقیت ادیسون انگیزه دادن مادرش به او بود.
ادامه دارد ...