پرتال آموزشی بازاریابی و فروش

چسب زخم

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش‌های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته‌های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد: اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم‌هایت را بفروشی آخر ماه کفش‌های قرمز رو برات می‌خرم." دخترک به کفش‌ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت ١٠٠ نفر زخم بشه تا ..... و بعد شانه‌هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت: نه ..... خدا نکنه ..... اصلآ کفش نمی‌خوام.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

گداهای بازاریاب

دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

تجارت مدرن

درکنار یکی از سواحل دریای سیاه باران می بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالی بنظر می رسددرست هنگامی است که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند.

 ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمند وارد شهر می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

داستان بازاریاب جاروبرقی

یه بازاریابِ جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه،و تا صاحبخونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه،بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه حاوی آشغال از جمله خرده های کاغذ ، سنگریزه و شن  رو روی فرش خالی میکنه و میگه:

اگه من قادر به جمع و تمیز کردنِ همه ی اینها با این جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این چیزایی رو که رو فرشتون ریختم رو بخورم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی

بازاریابی در عصر دیجیتال

چگونه نظر مشتریان را جلب کنیم ؟
شرکت لیپتون (سازنده چای) یک رقابت بازاریابی را بر اساس اطلاعاتی که از بازار چین در دست داشت در سال 2008 آغاز کرد.
چینی ها عاشق هدیه های کوچک هستند.
کاربران تلفن همراه باید نام ، شماره تفلن همراه و آدرس دوست و اقوام خود را برای دریافت هدیه به شرکت ارسال می کردند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی واحدی