این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …
جولیای عزیزم سلام …
این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …
جولیای عزیزم سلام …
رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان، مسئول اونجا میگه :اومدی عیادت؟؟؟ میگم :پ ن پ اومدم چندتا از این پیرمرد پیرزنا رو ببرم بزرگ کنم!!!!!!!
ملت LOVE میترکونن…
ما از این پلاستیک حبابدارا…!!!!
شناگر ایرانی بین ۸ نفر ششم شد
بعد مربی شنای ایران میگه :فرا تر از انتظار ما ظاهر شده
یعنی انتظار داشتی غرق بشه !!!
تنبلی بد دردیه
یک ساعت پیش یه آلو خوردم، هستش هنوز تو دهنمه
حال ندارم برم بندازم سطل آشغال
کسی می دونه چند ساعت طول می کشه تا با بزاق دهن تجزیه بشه!؟
دشمن فقط از فهمیدن می ترسد. از تن تو – هرچه قوی هم باشد – ترسی ندارند، از گاو که گنده تر نمی شوی، می دوشنت ، از خر که قوی تر نمیشوی، بارت می کنند ، از اسب که دونده تر نمی شوی ، سوارت می شند! پس علم و فهم خود را بالا ببر !
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کمکم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آیندهاش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه همسن و سالانش واقعاً نمیدانست که چه چیزى از زندگى میخواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت. یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.
به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .
کشیش پیش خود گفت :